فرق میان عزل و عضل به بهانه عزل و نصب مقامات حقوقی
پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ب.ظ
بسمالله الرحمن الرحیم
«تفاوت میان عزل و عضل»
در میان واژگان حقوقی، واژگان مشابه بسیاری هستند که درک تفاوت آنها و عدم اشتباه آنها با یکدیگر امری مهم و دقیق است. «عزل» به معنای برداشتن و بازداشتن شخص است و در مقابل آن «نصب» قرار دارد. عزل در حقوق خصوصی برای وکلا و ... به کار میرود. در حقوق عمومی عزل و نصب نیز به کاربرده میشود. عزل البته با «ز» دو معنا دارد که یک معنای آن در حقوق خانواده به کار برده میشود. اما در مقابل واژهی «عضل» وجود دارد که نباید آن را با عزل اشتباه کرد. «عضل» در متون عربی و متون فقه و حقوق خصوصی به معنای آن است که ولی شرعی از ازدواج دخترش با هم کفو آن جلوگیری نماید که در این صورت حاکم شرعی بایستی دختر را به عقد هم کقو دختر درآورد.
معانی عزل در لغت نامههای معتبر:
لغت نامه دهخدا
عزل . [ ع َ ] (ع مص ) یکسو نمودن و جدا کردن و بیکار ساختن . (از منتهی الارب ). جدا کردن . (دهار). جدا کردن و معزول کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن چیزی را از غیر و یکسو نمودن و اخراج کردن . (از ناظم الاطباء). دور کردن چیزی را به کناری و جدا کردن آن . (از اقرب الموارد). از کار انداختن . بیکار کردن . معزول کردن . مقابل نصب . مقابل تولیت . پیاده کردن از عمل . از کار برکنار کردن .
فرهنگ لغت عمید
(اسم مصدر) [عربی]
['azl] از کار بازداشتن؛ بیکار کردن؛ برکنار کردن.
معادل انگلیسی
deposition
معنای «عضل» در لغتنامههای مختلف:
لغت نامه دهخدا
عضل . [ ع َ] (ع مص ) تنگ نمودن بر کسی . (از منتهی الارب ). تنگ کردن بر کسی و حبس کردن و منع کردن وی را. (از اقرب الموارد). || دشوار گردیدن بر کسی کار. (از منتهی الارب ): عضل به الامر؛ کار بر او سخت شد. (از اقرب الموارد). || به ستم بازداشتن زنی را ازشوی کردن . (از منتهی الارب ). زن را از شوی کردن بازداشتن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). بازداشتن از شوی کردن . (تاج المصادر بیهقی ): عضل المراءة عن الزواج ؛ زن را از ازدواج حبس کرد و بازداشت . (از اقرب الموارد). عِضل . عِضلان . و رجوع به عضل و عضلان شود. || بد زیستن با زن خویش تا خود رابه کاوین بازخرد. (المصادر زوزنی ). بد زیستن با زن تا خود را بازخرد. (تاج المصادر بیهقی ). || عضل الرجل ؛ آن مرد را بیوه کرد. (از اقرب الموارد). || بر عضله ٔ کسی زدن . (از اقرب الموارد از تاج ). || خسته شدن شتر از حرکت و سواری و از هر کاری . (از اقرب الموارد به نقل از لسان ).
- ۹۴/۱۰/۱۷